کهگیلویه و بویراحمد و به ویژه مرکز استان آن یکی از استان های خاص ایران است.
در اینجا پیوند عمیقی میان طبیعت و انسان را شاهدیم. اگر به بافت شهر هم توجه کنید مردم آن در میان کوه های سربه فلک کشیده روزگار میگذرانند.
حیات در این خطه نه به واسطه امکانات که بخاطر طبیعت مثال زدنی آن شکل گرفته است.
اما این استان که برخی ها با استان های دیگر اشتباه میگیرند و برخی هم به زیبایی و طبیعت چشم نوازش میمیشناسندش مشکلاتی دارد که در نوع خود جالب است.
بخشی از نقادی های مردم در این استان به این نحو است:
اینجا خیابان های آن پر از چاله و چوله است ، هر جایی هم آسفالت بهتری دارد به لطف سرعتگیرهایی که بیشتر مثابه خاکریز می مانند جبران مافات شده است!
نون های استان عمدتا کیفیت لازم را ندارند.
در اینجا حتی در بالاترین نقطه شهر شاهد جولان سگ های ولگرد هستیم که در بسیاری از موارد موجب رعب و وحشت مردم نیز شده اند.
اینجا ظرفیت های بسیار دارد اما بیکاری در آن بیداد میکند، با اینکه استان قومیتی و مقیدی است اما خودکشی و درگیری و اخیرأ نیز قتل های خانوادگی روند بدی را در آن طی میکند.
در اینجا شاهد وجود پل و جاده و پروژه هایی هستیم که قدمتی بیش از ۲۰ سال پیدا کرده اند.
اینجا استانی است با کمترین مبلمان شهری و نبود سیستم های پایس تصویری و…
در این استان به راحتی پیاده روها تصرف میشود.
شایستگی در این استان گاها با ملاک نزدیکی به قدرت و سیاسیون سنجیده میشود و البته نامه به دستان شب نامه نویس علیه فرزندان استان هم کم نیست
به قول یکی از دوستان اینجا یکی از زیبایی هایش همین عدم توسعه و تغییر چشمگیر است و واقعأ این زیبایی تلخ! چقدر برایمان عادی شده است…